...........
تارهاي سفيد موهايش هر كدام حكايتي دارد از روزهاي گذشته
اين مرواريدهاي سفيد اگر زبان گويايي داشتند متوانستي روزها عمرش را در ذهن به تصوير بكشي
چين و چروك هاي صورتش هر يك حاصل عبور از پيچ و خم هاي راه زندگي است و چشم هاي سبزرنگش نظاره گر اين راه
خوب من اي مونس روزهاي تنهاي من وجود من از لرزش صدايت جان مي گيرد و با شوق نگاهت اميد به ادامه راه پيدا مي كنم.
دلم غم دارد و مهمتر اينكه وجودم پر از ترس از آينده و تنهايي آن است.
من مملو از نياز به اين فرشته مهرباني هستم.
فرشته من مي خواهمت با ذره ذره وجود مي خواهمت.
امروز بيشتر از هر زمان ديگر به لالايي هايت به نوازش دستهاي مهربانت به لبخند لبانت و سر آخر به وجودت نياز دارم
اين مرواريدهاي سفيد اگر زبان گويايي داشتند متوانستي روزها عمرش را در ذهن به تصوير بكشي
چين و چروك هاي صورتش هر يك حاصل عبور از پيچ و خم هاي راه زندگي است و چشم هاي سبزرنگش نظاره گر اين راه
خوب من اي مونس روزهاي تنهاي من وجود من از لرزش صدايت جان مي گيرد و با شوق نگاهت اميد به ادامه راه پيدا مي كنم.
دلم غم دارد و مهمتر اينكه وجودم پر از ترس از آينده و تنهايي آن است.
من مملو از نياز به اين فرشته مهرباني هستم.
فرشته من مي خواهمت با ذره ذره وجود مي خواهمت.
امروز بيشتر از هر زمان ديگر به لالايي هايت به نوازش دستهاي مهربانت به لبخند لبانت و سر آخر به وجودت نياز دارم
................................................
وقتي رفتي برف مي باريد
هنوزهم برف مي بارد
باز هم برف خواهد باريد
باز هم برف خواهد باريد
ردپاهايت را چه كنم؟
2 Comments:
Fantastic text, which depicts a great feeling.
Keep writing:)
By Chegini, at Tuesday, June 20, 2006
Che latif baehsas.:)
By Nirvana, at Tuesday, June 20, 2006
Post a Comment
<< Home