Mayra

October 28, 2006

شب خوب

مدتها بود كه خودم بودم و خودم
مدتها بود كه در و ديوار خونه دل محروم از شنيدن هر صداي طنين اندازي بود مدتها بود من بودم و من بودم و من
ولي بلاخره اون شب خوب رسيد بله بعد از چندين شب بد شب خوب از راه رسيد و من غوطه ور در اين شب
شب خوبي بود با همه صداهاي آشنا و دلنشين جاي يك صدا خالي بود هر چند كه نگاهش به جاي چندين صدا طنين انداخت
شنيديم گفتيم خنديديم درددل كرديم و لحظه لحظه اين شب رو بوسيديم
خدايا چقدر دوست داشتم كه اين شب تمام نميشد ولي شب من هم مانند همه چيزهاي خوب دنيا تمام شدني بود
دروازه خونه دلم ديگه از سركشي نكردن بقيه دلهابه جونم نق نمي زنه
سقف اين خونه رنگارنگ ازصداهاي دلنشين ذره ذره خود و لبريز از شوق
دوست دارم و عشق مي ورزم به تمام صداها و بي صدايي ها
واي چقدر دلتنگ بودم و حالا چقدرآرومم ولي

October 18, 2006

فرياد

فرياد زين جماعت نه چندان كم فضول فرياد
آه و فغان زين جماعت بيكار و نه چندان مهربان
فرياد ز جماعت ايران زمين به همراه خصائص نه چندان ايران زميني فرياد
چه كنم چه كنيم ما كه سرك كشي در سراي اين جماعت ندانيم چه كنيم
چاره اي انديش اي مرد
كه سر كردن با جماعت اين سرزمين آسان نبود

October 08, 2006

دنياي متفاوت آدمها

-اي كاش آدما به اندازه اي كه راجع به اطرافيانشون فكر و قضاوت مي كنند به همون اندازه با كلامي واضح و خيلي راحت هر چند نا خوشايند حرف بزنند
نمي فهمم واقعا نمي فهمم آدما هر كدام با يك دنياي متفاوت و حتي عجيب و غريب چرا فكر مي كنند اطرافيانشون عزيزانشون بايد شبيه خودشون فكر كنند حرف بزنند ناراحت بشن خوشحال بشن ودر كل شبيه خودشون باشن و در حين فكر كردن قضاوت كنن محكوم كنن و در دادگاهي كه مخصوص دنياي خودشون هست براي دنياي ديگري حكم صادر كنن و حتي در بعضي موارد حكم را به اجرا بذارن
چرا راه دور بريم
اين مورد در خود من هم صادقه آدما رو بايد همانطور كه هستن بپذيريم دوست داشته باشيم بهشون عشق بورزيم يا اينكه حتي متنفر باشيم
از خودم مي پرسم كه مريم چرا بايد از بقيه انتظاراتي داشته باشي كه در چارچوب قوانين دنياي درون طرف مقابلت كه ميتونه مادر پدر دوست يا آشنا باشه جا نمي گيره
چرا سعي نمي كني اطرافيانتو خانواده تو دوستاتو همانطوري كه هستن بپذيري توبه دنيا نيومدي كه آدما رو تغيير بدي حداقل اينكه اين وظيفه تو نيست مريم بهترين كاري كه مي توني انجام بدي مديريت صحيح دنياي بزرگ درونته
در آخرلازمه بگم كه من خودمو مثال زدم كه جريان رطب خورده چون الي آخر پيش نياد

در ضمن امروز براي من يك روز معمولي نيست بيست و شش سال پيش در همچين روزي زير آتيش بارون و صداي آژير قرمز و زرد جنگ به دنيا اومدم انگيزهم از متولد شدن تو اون شرايط چي بوده نمي دونم ولي سعي ميكنم امروزو خيلي خيلي شاد باشم بلاخره آدما در سال يه روز تولدشونه ديگه


 
Maryam's bookshelf: read

Tempted

More of Maryam's books »
Maryam's  book recommendations, reviews, favorite quotes, book clubs, book trivia, book lists