روزاي خاكستري من
امروز از اون روزاست كه منو نمي شه با صد من عسل هم خورد
خيلي بي حوصله ام بهتره بگم كلافه ام
اينجا هوا خيلي گرمه بدتر از همه چيز اين ركورد زني دماي هواست
دلم دنبال يه نفر مي گرده كه بيشينه با اون ساعتها حرف بزنه اينقدر بگه و بگه تا خالي شه
شايد دچار روزمرگي شدم چه كار كنم نمدونم مغزم قفل كرده دلم اساسي گرفته
با خودم فكر كردم كه مرخصي بگيرم برم خونه ولي ديدم نه حوصله خونه رو دارم نه بيرون بودن و ونه خونه دوست و فاميل
شايد اين روزا روزاي من نباشه يا اينكه روزاي خاكستري من باشه نمي دونم